نقل سیاوش
نویسنده و کارگردان: بابک دهقانی
هرگونه استفاده بدون مجوز کتبی از سوی نویسنده ممنوع می باشد
شماره های تماس و تلگرام 009893872998-00989179703235
روزی سپیده دم و هنگام بانگ خروس، گیو و گودرز و طوس و چند تن از سواران با باز و یوز شادان رو سوی نخجیر آوردند. شکار فراوان گرفتند و پیش رفتند تا بیشهای در مرز توران از دور پدیدار شد. طوس و گیو تاختند و در آن بیشه بسیار گشتند. ناگهان چشمشان بر دختر ماهرویی افتاد که از زیبایی و دیدارش در شگفت ماندند. از حالش جویا شدند دختر گفت: دوش پدرم سرمست به خانه درآمد و بر من خشم گرفت و تیغ زهرآگینی برکشید تا سرم را از تن جدا سازد. چاره جز آن ندیدم که به این بیشه بگریزم. در راه اسبم بازماند و مرا بر زمین نشاند. زر و گوهر بیاندازه با خود داشتم که راهن از من به زور گرفتند و از بیم تیغشان به اینجا پناه آوردم. چون از نژادش پرسیدند خود را از خانوادهی گرسیوز برادر افراسیاب معرفی کرد.
طوس و گیو بر سر دختر به ستیز برخاستند و هر یک به بهانهی آنکه او را زودتر یافتهاند از آن خود پنداشتند. یکی از دلاوران میانجی شد و گفت: "او را نزد شاه ایران ببرید و هر چه او بگوید بپذیرید". همچنان کردند و دختر را پیش کاووس بردند. همین که دانست وی از نژاد مهان است او را در خور خویشتن دانست. با فرستادن ده اسب گرانمایه و تاج و گاه، سپهبدان را خشنود ساخت و دختر را به شبستان خویش فرستاد.
نقل سیاوش، نویسنده و کارگردان: بابک دهقانی
پژوهشگر برتر سال 1398 در دستگاه های اجرایی هنر و معماری استاد بابک دهقانی و مهندس سلمان کمالی زاده
نشست مشترک دانشگاه جامع علمی کاربردی استان هرمزگان با مرکز خلاقیت و فناوری های نوین شهرداری بندرعباس
دختر ,طوس ,گیو ,دانست ,تن ,گرفتند ,او را ,طوس و ,گرفتند و ,و هر ,و دختر
درباره این سایت